بهترین غزلهای معاصر

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست..

دست چینی از بهترین شعرها و نثرها

۲ مطلب با موضوع «محمدعلی بهمنی» ثبت شده است


نشسته اند ملخ های شک به برگ یقینم

ببین چه زرد مرا می جوند – سبزترینم

ببین چگونه مرا ابر کرد - خاطره هایی

که در یکایک شان می شد آفتاب ببینم

شکستنی شده ام اعتراف می کنم  اما

ز جنس شیشه ی عمر تو ام مزن به زمینم

برای پر زدن از تو خوشا مرام عقابان

کبوترانه چرا باید از تو دانه بچینم؟

نمی رسند به هم دست اشتیاق تو و من

که تو همیشه همانی ، که من همیشه همینم

محمد علی بهمنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۳ ، ۱۶:۳۶
تب و تاب

پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان 

باز هم گوش سپردم به صدای غمشان 

هر غزل گر چه خود از دردی و داغی می سوخت 

دیدنی داشت ولی سوختن با همشان 

گفتی از خسته ترین حنجره ها می آمد 

بغضشان شیونشان ضجه ی زیر و بمشان 

نه شنیدی و مباد آنکه ببینی روزی

ماتمی را که به جان داشتم از ماتمشان 

زخم ها خیره تر از چشم تو را می جستند 

تو نبودی که به حرفی بزنی مرهمشان 

این غزلها همه جانپاره دنیای منند 

لیک با این همه از بهر تو می خواهمشان 

گر ندارند زبانی که تو را شاد کنند 

بی صدا باد دگر زمزمه ی مبهمشان 

شکر نفرین به تو در ذهن غزل هایم بود 

که دگر تاب نیاوردم و سوزاندمشان

محمد علی بهمنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۳ ، ۱۶:۳۴
تب و تاب